محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

عیی یفت مشد

علی جونم یکی دو هفته ی پیش رفته بوده مشهد زیارت امام رضا برای یه هفته نبود -ارمیا علی کجا رفت؟ -عیی یفت مشد. -ارمیا خاله جون کو؟ -یفت مشد -ارمیا خاله جون برلتچی سوغاتی بیاره؟ -کیشکیش(کشمش) بعد اینکه خاله جون و علی جونم از مشهد به سلامتی اومدن ... خاله جون:ارمیا برات یه دید خریدم قرمزه! -دید امش(دید قرمز) مامانی:ارمیا خاله جون برات چی خرید؟ -کیشکیش.دید امش.تی تی.جوآب. جوووووووووووووووونم فدات شم خیلی باحال حرف مزنی عزیزم.علی جونم خاله زیارتت قبول.یه هفته نبودی دلمون برات یه ذره شده بود هی روز شماری میکردیم یه هفته تموم بشه.بووووووووووووووووووووووووووس واسه پسر خاله های نانازی و وروجک. ...
23 مهر 1392

من امروز غذا خوردم اخ جونننننننننم

ن : mamany ت : 6 / 1 / 1391 ز : 9:06 PM | + سلام سال نو مفارک امیدفارم سال خوفی داشته بشین و نی نی هاتون به خوفی وسلامتی بزرگ بشن من هم همینطور خدایا کمکم کن پسر خوفی بشم و دیگه مامانی رو اذیت نکنم وکمتر گریه کنم من از وقتی که سال جدید شروع شد مامانی رو خیییلیی خسته کردم وگریه میکردم که مامانی دیروز تصمیم گرفت منو ببره پیش اقای دکتر که من خیلی دوسش دارم و مطبش خیییلییی قشنگه من اونجا ساکت میمونم و به دور وبرم نیگا میکنم مامانی به اقای دکتر گفت پسرم خیلی گریه میکنه چیکار کنم اقای دکتر منو معاینه کرد شکممو فشار داد سرمو دست زد گوشمو دید مماخمو نگا کرد حتی با یه چوب تو دهنو هم دید بعد منو گذاشت رو ترازو و و...
21 مهر 1392

ارمیا و اولین روز سال 91

اغاز سال یک هزارو سیصد ونود و یک مبارک باد سلام گل پسر غرغروی من سال نوت مبارک صد سال به از این سالها امیدوارم سالی سرشار از سلامتی سرور سرسبزی سر زندگی و همه چیزای خوب به اضافه ی کمی ارامش و حوصله برات باشه و کمتر نق بزنی و گریه کنی و کمی ابرو داری کنی امروز که برای تبریک سال نو خونه ی چندتا بزرگتر فامیل رفتیم جنابعالی فقط گریه کردی و نق زدی امروز خیلی خسته شدم و شما هم اصلا حوصله نداشتی و خیلی کم سر حال بودی و خندیدی این اخلاقت نقل فامیل شده و زود اعصاب دورو بری ها بهم میریزه همه یه جورایی میخوان راه حل بدن و راهنمایی کنن یکی میگه شما حتما مریضی و یه مشکلی داری یکی دیگه پیشنهاد میده که ببریمت پیش فلان دکتر یکی هم میگهبرات ک...
21 مهر 1392

ارمیا ناقلا

  ارمیا ناقلا ن : mamany ت : 25 / 11 / 1390 ز : 10:24 PM | + گل پاییزی من کوچولو امروز خیلی خستم کردی همش تو بغلم بودی دست چپم شل بست ولی مهم نیست عزیزم مهم اینه که تو حالت خوب باشه ومشکلی نداشته باشی یه ساعت پیش داشتم عشق ممنوع میدیدم که جنابعالی بی قراری میکردی ومن نمی تونستم فیلممو خوب ببینم که گذاشتمت توی صندلی فرمانرواییت همون نینی لای لای و سواریت دادم دیدم اینجوری خسته میشم یه دسته برای صندلی ردیف کردم وتو رو از پشت خودم کل اتاق یه نیم ساعتی گردوندم از دست تو شاه پسر برای اروم نگه داشتنت چه کارایی که نمیکنیم ...... ...
21 مهر 1392

ارمیا و واکسن 4 ماهگی

ن : mamany ت : 17 / 12 / 1390 ز : 3:10 PM | +   ارمیا جون غول بی شاخ و دم واکسن 4 ماهگی را پشت سر گذاشت سلام بر تک ستاره ی قلب مامان ارمیا کاکل زری!     نانازم شکر خدا واکسن 4 ماهگیتم زدی و از اونجایی که پسر قویی هستی زیاد تب نکردی واذیت نشدی واما روز واکسن... روز شنبه که بارون هم میبارید حدود ساعت 9صبح بابایی مارو برد خونه ی خاله جون زهره تا با هم بریم خانه ی بهداشت برای واکسن جنابعالی طبق معمول یار باوفا و همیشگیت اقا پتو همراهت بود چون هوا سرد بود وبرای اینکه خاطر گرامتان مکدر نشود فقط دورت بود وسر ت بیرون بود دنیای بیرون از خونه رو میدیدی وقتی نوبتمون شد وبرای وزن گ...
21 مهر 1392